سیــگارِ څَستِــﮧ
♫اینـ روزهـا میـ گذرد...ولیـ منـ ازینـ روزها نمیـ گذرمـــ♫
خدایا نتــــرس!! عادت ...! زندگــــــ ــــــــی مقــــــداری طناب در خانه هست ... خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکارم... دلـم گـرفته است ... دیگر از تنهــــــایی خستـــــه شده ام … دخترک برگشت دلتنگــــــمـ . . .!!! اِحساسَــــ ـم را نمـــی فـــروشَــم؛ از همه ی دنیا یک چیز دارم هوایت که به سرم میزند دیگردر هیچ هوایی
دســـتت را بــه مــن بــده بیـــا پاییـــن...
اینجــــا انــقدر هـا هــم وحشتنــــاک نیســــت.......
اگر هم باشد!
خود کرده را تدبیر نیست.....!!
چه طعم ِ تلخی دارد
وقتی آن را با عشق اشتباه بگیری .....!
تابـــــ خوردن خیــــــــال در روز هایی است
که هرگــ ــــــــز تعبیر نمیشود.............
می آیی تا با هــَـــم طناب بازی کنیم
یا
که گــِـــره اش بزنم بر سقف ...؟!!
خسته ام...
یا طلبم را بده
یا طلبت را بگیر...
یادت باشـــه هر کـــی بهـت گـفت “عاشقتم” ازش بپرســـی تا ساعت چند؟!
نه اینـکه کسی کاری کرده باشد نه ...
من آنقدر آدم گریز شده ام
که کسی کارش به اطراف من هم نمی رسد..
دلم گرفتـه است که آنچه هستم را نمی فهمند ...
و آنچه هستند را میپذیرم ...
و دنیـا هم به رویش نمی آورد این تنـاقض را
به کلاغــــها زیر میـــــزی میــــدهم ،
تا قصـــه ام را تمــام کنند . . .
چه بزرگ شده بود
پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟
پوزخندی زد .
گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد ...
.........
گفتم : می خواهم امشب
با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم !
دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید ...
گفت : کبریت هایم را نخریدند
سالهاست تن می فروشم ...
دلتنگـــی نه با قلــــم نوشـــته میــــشود ..
نه با دکمـه های سـرد کیبـورد ...
دلتنگـی را با اشـک می نویسنـد ..
دلتنگتــــــــــم ..
فقط همیــــــن!
حتی بهِ بالــاتریـــن بها!
ولی... آنگونه که بِخواهم خرج میکنــم،
برایِ آنهایی که لــــایــِــق هستند...
دوستت !
دوستتْ دارم به اضافه ی ِ سه نقطه !
تا بدانی من و دوستتْ دارم هایم٬امتداد داریم در تو تا همیشه
مثل ِ همین سه نقطه . . .
نمیتوانم نفس بکشم.....
عجب نفس گیراست هوای بی تویی...
sArA-DesigN |